دريا موج مي زد از پريشاني و چشمان من از پاييز : به او گفتم بيا تا من بهارم شو ؛ بهاريم کن ؛ دلش لرزيد و جوابم داد : تو پاييز باش و خوابم کن ... سلام مهربون .. آپم و منتظر ..